رادينرادين، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

شيرين ترين بهانه ام براي زندگي

اولين حركت

مامان جونم ديگه بزرگ شدي و تكون ميخوري اولين بار تو ماشين داشتيم با بابا بابك ميرفتيم بيرون حس كردم تو دلم يه چيزي مثل ماهي از چپ به راست حركت كرد... بار بعد مثل يه نبض بود... اولش يه كم ترسيدم! بارهاي بعدم همينطوري تا اين هفته كه هفته 18 هستي. شبها موقع خواب حسابي ورجه ورجه ميكني و آفتاب بالانس ميزني مامانم. فكر كنم خيلي شيطون باشي. هر روز برات اسپند دود ميكنم. آيت الكرسي ميخونم و به شكمم فوت ميكنم. چقددددددددددر دوستت دارم فقط خدا ميدونه! يكشنبه شب انقدر وول خوردي كه خواب از سرم پريد ماماني. به پهلو دراز كشيده بودم رفته بودي گوشه دلم و چه تقلايي كه نميكردي... مجبور شدم بلند شم عزيزم... ديروز 8 شهريور بود. سر كامپيوتر بودم كه...
9 شهريور 1391
1